محل تبلیغات شما

هفته ی پیش بود که آمد مطبم. قبلش یک بچه را معاینه کرده بودم که باید برایش حون میکاشتم. وقت عملش را هم تعیین کردم. ش که رفتند بیرون او سراسیمه وارد اتاق شد، با عجله سلام داد و صاف رفت نشست روی صندلی. گفت دکتر من انتخابم را کرده ام، فقط باید عجله کنیم، تا پشیمان نشده ام، تا کاری دست خودم نداده ام باید انجامش دهیم. فکر کردم مطب را اشتباه آمده. خواستم بگویم اینجا کجاست که دستش را گذاشت روی گوشهایش و داد زد: دکتر گوش هام، گوش هام درد میکنند، خسته شدن، خسته ام کردن، سی ساله همش شنیدن، همش گوش دادن، دیگه نمیتونن، دیگه نمیخوامشون. دکتر نمیشه یه کاری کرد گوشها یه موقع هایی هیچی نشنون. من میتونم چشمامو ببندم و دیگه هیچ چیز نبینم، میتونم دماغم رو بگیرم، با دهن نفس بکشم تا هیچ بویی اذیتم نکنه. اما صدا ها. جلو صدا ها رو هیچ جوره نمیتونم بگیرم، انگشتامو تا جایی که میشه فرو میکنم تو گوشهام، دردم میگیره اما مهم نیست، ولی حتی اون موقع هم باز میشنوم. صدای نبضی که توی گوشم میزنه. دلم میخواد قطعش کنم. دلم میخواد هیچ صدایی نشنوم. دارم دیوونه میشم.من از خودم میترسم دکتر. دارم عقلمو از دست میدم و این تقصیر گوش هامه. من انتخابمو کردم دکتر. بین عقلمو و گوشهام، ترجیح میدم گوشهامو از دست بدم. دنیا توی سکوت محض چیز جالبی خواهد بود مگه نه. گمونم حتی بهتر از الآن. نمیشه مثل کلیه، گوشها رو هم اهدا کرد. مثلا به یکی از همین آدمایی که بیرونن. یکی از اینایی که نمیدونن سکوتی که اون ها هر موقع که بخوان میتونن بهش پناه ببرن چقدر از ما دوره.

دکتر شما این کار رو برای من میکنید؟ حاضرید گوشهامو خاموش کنید؟ ها؟

به من نگاه میکرد و من هیچ جوابی نداشتم بدهم. آنقدر نداشتم که بلند شد، معذرت خواست و رفت.

چند شب پیش بیمارستان بودم که آورده بودنش اورژانس. علائم خودزنی داشت و دیگر هم نمیتوانست بشنود.

فردا بناست منتقلش کنند به یک مرکز روان درمانی. تشخیص: ابتلا به میسوفونیا یا صدا بیزاری

 

 

گوش هایم برای تو فقط کمی تماشا برایم کنار بگذار

گاهی تنها مرا رها کن فقط!!

مقادیری متنابهی اندوه و دیگر هیچ

دکتر ,رو ,هم ,ها ,صدا ,کاری ,صدا ها ,بودم که ,دلم میخواد ,از دست ,یکی از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عشق ابدی Personal Blog